هدف از طرح وحدت و تقریب اسلامي ایجاد زمينه¬اي براي همزيستي مسالمت آميز مسلمانان بود
صفیر: در ابتدا از اینکه قبول زحمت فرموديد تشکر میکنم. چون شما در مورد بحث وحدت اسلامی و تقريب مذاهب اسلامي مقالات و كتابهايي تأليف کردهاید مزاحم شما شديم. امروزه بحث وحدت و تقريب در جامعه اسلامي گمشدهاي است که بايد بيشتر در مورد آن كار بشود. براي ورود به بحث ابتدا اين سوال را ميخواهم مطرح كنم كه مراد از وحدت و تقريب اسلامي چيست و تعاريفي هم كه در اين زمينه ارائه شده تا چه حدّي اين مفاهيم را پوشش ميدهد. نقاط قوّت و ضعف آن تعاريف و در نهایت تعريف خودتان را ارائه بفرماييد؟
دکتر آقانوری: من هم از حُسن ظن شما نسبت به بنده و استقبال از اين بحث تشكر ميكنم. همانطور كه فرموديد امروزه از مباحث ضروري و مورد نياز جامعه اسلامي، بحث و تلاش در راه وحدت و تقريب است به ويژه با توجه به مشكلات، چالشها و تنازعاتي كه متأسفانه جامعه اسلامي را فراگرفته و تعامل و مناسبات متقابل میان مسلمانان چه در عالم شيعه و چه در میان اهل سنت، تعامل چندان قابل قبول و مثبتي نيست و اگر اين روند ادامه پيدا كند چشمانداز خوبي ندارد. لذا اين مباحث به نظر ميرسد خيلي ضروري باشد. در رابطه با مفهوم تقريب و وحدت ميتوان گفت از ابتدای طرح بحث وحدت اسلامی و حرکت تقريبی میان مذاهب- البته به صورت شناسنامه دار- در جامعه اسلامي، يكي از مشكلات بحث همين مفهوم و مراد از وحدت و تقریب بوده است. یعنی یکی از بحثهاي چالشي همين تعريف تقريب و وحدت بوده و از ابتدای طرح آن احساس ميشد كه اين مفهوم يك مقداري ترسآور شده است و لذا در سخنان بزرگان نسل اوّل تقريب ميبينيد كه اصرار و تأكيدشان بر همين تعريف وحدت و تقريب و اينكه مراد ما از آن چيست، میباشد. البته نميشود يك تعريف فلسفي دقيق را براي اين مباحث ارائه كرد. بعد از طرح این موضوع بعضي خيال ميكردند كه مراد از تقريب يا آنهايي كه بحث وحدت اسلامي را مطرح ميكنند، اين است كه مثلا همه مذاهب يكي بشوند، بنابراین تأكيد بزرگان و برجستهگان تقريب بر اين نكته متمركز بود كه مراد ما از تقريب و وحدت آن طور که بعضي خیال کردند، یکی شدن مذاهب نيست. البته عدهای حرفهايي زده بودند كه موهم اين معنا بود همان گونه که برخی مثلاً ایده اسلام بلامذاهب را مطرح كرده بودند و حتّي در اين زمينه كتاب هم نوشته شد. به نظر من خيلي نبايد دقتهاي فلسفي را روي این تعاريف داشته باشيم، البته که شفافیت و روشن سازی مراد خوب و لازمی است. اما اگر اهداف و چشم انداز و فواید طرح یک مسئله روشن نباشد نباید خیلی ملا لغتی شد. اگرچه اين مباحث مطرح شده ولي مشكل ما اين مباحث و تعريفها نبوده حتّي مشکل اصلی اختلافات فقهی و عقیدتی مسلمانان نبوده بلكه مشکل روندي بوده كه اين اختلافات را به تنش کشانده است؛ مشکل اصلی در مدیریت اختلافات بوده و مشکل در فقدان تحمل تفاوت ها و تعصب و بی توجهی به اخلاق اختلاف بوده و نه اصل اختلاف. به هر حال درباره سوالي كه درباره مشکل تعریف طرح كرديد ميشود گفت از موارد ابهام بوده ولي موارد ابهامش قابل حل است.
حال مراد ما از تقريب چيست؟ و اگر بخواهيم يك تعريفي از تقريب مذاهب بكنيم (اصطلاح تقريب مذاهب در حدود يك قرن اخير مطرح شده است)؛ اولاً صاحبان اين اندیشه و آنهايي كه توجه به اين وظیفه را مطرح كردند (نسل اوليها) فقيه بودند و شاید بیشتر احساس ميكردند اختلافات مذاهب، اختلافات فقهي است و نزديك كردن اختلافات فقهي خيلي راحتتر است تا نزديك كردن اختلافات كلامي و تأكيد آنان بر نقاط مشترك بود. يعني ما مسلمانها و صاحبان مذاهب مختلف، روي نقاط اشتراكمان تأكيد كنيم؛ نقاط اشتراكی كه داشتيم و به خاطر عمق و یا تکرار نزاعهاي تاريخي فراموش شدهاند و با يك تعبير ديگر ديوار آهنين بياعتمادي كه بين گروهها و مذاهب مختلف ایجاد شده را برداریم و نشان بدهيم كه صاحبان مذاهب مختلف اين اندازه كه خيال ميكنند، از همديگر دور نيستند بلكه تعصبات و موانع رواني است كه اينها را دور نشان داده است والا همانگونه که مثلا اختلافات و تفاوت دیدگاه ها میان شیعه و اهل سنت بوده در میان عالمان و طرفداران خود مذاهب هم بوده، به قول مرحوم اقبال:
امر حق و حجت و دعوی یکیست خیمه های جدا دل ها یکیست
از حجاز و چین و از ایرانیم ما شبنم یک صبح خندانیم ما
به هر حال، هدف از طرح وحدت و تقریب اسلامي ایجاد زمينهاي براي همزيستي مسالمت آميز مسلمانان بود و نتیجه این وحدت بود که می توانست حرکت به سمت تكامل و پيشرفت جامعه اسلامی را فراهم کند. اين موانع رواني و ديوارهاي موهومي كه اشاره كردم بين مسلمانها وجود داشت و احساس ميشد با شكستن اين ديوارها و موانع، پیروان مذاهب می توانند به سمت تعالي، رشد و پيشرفت و انسجام امت واحده اسلامی حركت كنند. در عين حال همين ابهامات و شبهات در تعریف مراد از وحدت و تقریب بود كه حجم زيادي از انرژي اهل تقريب را گرفته است. گاهی و برخی از آقایان، دلسوزان وحدت اسلامی و تقریب مذاهب را اهل تنازل و یا استحالهگرا می دانند و حتی گاهی برخی از افراد با شبهه پراکنی و سنگ اندازی اسباب ناکارآمدی حرکت تقریبی را فراهم ساختهاند. البته بنده انکار نمی کنم که هر چقدر این مباحث و نقادیها بیشتر و روشنتر شود و در یک فضای سالم و خالی از بهانهگیریهای بی جا مطرح شود در پیشبرد پروژه تقریب مؤثرتر است.
صفیر: در هر صورت، تعريف نهايي شما از وحدت و تقریب چیست؟
دکتر آقانوری: به نظرم تقريب مذاهب يعني تقريب و نزديك شدن صاحبان مذاهب، يعني رفع تعصب، رفع نزاع و كشمكش بيحاصل و اينكه ثابت بشود و نشان داده شود که مسلمانان يك امت واحدند و نقاط مشتركشان بيش از نقاط اختلافيشان است، اصول و مبانی اعتقادی و فقهی ثابتشان و موضوعات و معتقدات هویت بخششان بیش از موارد اختلافی و فرعی و قابل اجتهادهای مختلف است و نقاط اختلافی ایشان به اندازه و یا به گونهای نیست که نتوان آنها را زیر چتر واحد و حوزه برادری اسلامی و ایمانی جمع کرد. البته باید بگوييم تأكيد بر نقاط مشترك به معنای حذف نقاط اختلافي نیست، اختلاف مذاهب در جای خود قابل انکار نیست اما با پذیرش اصل حجیت اجتهاد در اسلام و به تعبير ديني معذور داشتن صاحبان عقاید و مذاهب اسلامی می توان راهی برای برون رفت از منازعات پیدا کرد. اگر این روحيه بین مسلمانها ايجاد شود كه صاحبان ديدگاههاي مختلف گرچه با هم اختلاف دارند ولي اولاً نقاط اشتراكشان بیشتر است؛ و همچنین، نقاط اختلافی، تمايزات فكري و حتّي تمايزات كلامي آنان از موارد اجتهادي است و در این گونه موارد معذور هستند؛ دیگر ما مشکلی نداریم.
صفیر: اين وحدت و تقريبي كه معمولاً بين مذاهب اسلامي تصویر ميشود آيا ميتوان آنرا بين اديان مختلف هم تصوّر كرد؟
دکتر آقانوری: طبيعي است وقتی بگوييم ما مسلمانها نقاط اشتراك زيادی داریم، محورهاي متمركزي داريم كه بتوانيم در حول آن بچرخيم اگر يك مقدار فراتر نگاه كنيم و با ديد وسیعتری نگاه کنیم یا به عبارتی دين شناسایی عميقتری داشته باشيم ميتوان گفت همين نقاط مشترك يك قسمت عمدهاش بین اديان آسمانی هم وجود دارد.
صفیر: همانطور كه در قرآن به این موضوع اشاره شده است.
دکتر آقانوری: بله قرآن می فرماید: « قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً» (آل عمران/ 64). اينكه خدا را به عنوان يك محور مشترك قبول داشته باشيم می تواند نقطه عزیمتی برای تقریب و گفتگو تعامل بین ادیان محسوب شود. ممکن است نگاه و برداشتی پوراليستي از اين آيه قابل قبول نباشد و مورد خدشه قرار گیرد اما هيچ كس فهم از اين آيه را که مبنی بر دعوت به مشتركات میان ادیان است را نفی نكرده است. مفسران شیعی نیز قدرمتیقن این آیه را با پیام دعوت مشترکات معنا کردهاند. از نظر زندگي مسالمتآميز با پیروان ادیان هم در آيات قرآني و هم در سيره نبوي و هم در سيره مسلمانان با صاحبان دیگر اديان، شواهد و دستورات قابل توجهی داریم.
صفیر: وحدت مطلوب اسلامی داراي چه ويژگيهايي بايد باشد چگونه به يك وحدت اسلامي مطلوب میتوان رسید؟
دکترآقانوری: براي رسیدن به آرزوی وحدت اسلامي و تقريب مذاهب، تئوريها، نظريهها و رويكردهاي مختلفي ارائه شده است؛ اعم از رويكرد سياسي و تاكتيكي، رويكرد زماني و مقطعي و رويكرد بنيادين که مبتني بر مباني ديني میباشد. بین اين رويكردها، رويكردي ميتواند كارآمد و كارساز باشد و مسلمانها را به اتحاد و وحدت واقعي و انسجام واقعي برساند، كه با دوام باشد، رويكردي كه مبتني بر فكر و انديشه باشد و مباني معرفت شناسانه داشته باشد. اگر صرفاً بگوييم ما مسلمانها بایستی با همديگر متحد باشيم به خاطر اينكه دشمن مشترك داريم اين يك اشتباه بزرگ است، این به این معنا است که اگر دشمنی وجود نداشت خودمان با هم دشمن شویم و یک دشمن جدید درست کنیم مثل اينكه میخواهيم مثلا بین زن و مردي صلح ایجاد کنیم بگوييم به خاطر حفظ آبرویتان در جامعه یا رضایت بچهها با هم ديگر صلح و آشتي كنيد و زیر یک سقف زندگی کنید؛ اینها دلائل محکمی نیست؛ چرا که صلح و آشتي و زندگي مسالمت آميز بايد بر مبنای محکمی استوار باشد. اگر بخواهيم وحدت و مناسبات مطلوبی را میان مسلمانها تنظيم كنيم كه ماندگار و بنيادين باشد و به يك بادي نلرزد، یا به يك حرفي از بين نرود، آن را بايد مبتني بر مباني دينی و معرفتي كنيم يعني فراتر از مباني مذهبي درون فرقهاي. ممکن است بپرسید: برای این رهیافت مباني ديني چیست؟ در پاسخ می گوییم: چه در آيات قرآني، چه در سيره و سخن پيامبر(ص) و چه در سيره و سخن اهلبيت(ع) تكثّر و اختلاف به رسميت شناخته شده و نگاه بدبینانه و تعصب فکری و تصلب به رأی نفی شده است و اگر بخواهيم تكثّر و تعدد را نپذيريم، اختلاف فكر را نپذيريم، این خود آغاز تنش و کشمکش خواهد بود.
صفیر: يعني ما طرف خود را دشمن فرض نكنيم كما اينكه امروزه اين كار ميكنند؟
دکتر آقانوری: نه فقط دشمن فرضش نكنيم بلكه معذورش هم بداريم و در جامعه اسلامی حتی به این بسنده نکنیم که آنها فقط مسلمان هستند و مثلاً ما مؤمن، نه، بلکه همه در زیر چتر ایمان و عنوان مؤمن هستند. در اختلافات، نگاه انسان شناسانه ما به ديگران مبتني بر اين نباشد كه من حقّ مطلق هستم و ديگران باطل مطلق و معاند حقّ بلکه علاوه بر سیاه، خاکستری هم داریم. البته پذيرش تعدد و تكثّر به اين معنا نيست كه ما هضم در ديدگاه ديگران بشويم بلکه پذيرش تعدّد و تكثّر به اين معناست كه من بگويم حقّ هستم و برای مباني مذهبي و ديدگاههاي مذهبي خود دلیل دارم و حتی تأكيد هم دارم امّا ديگران را نیز حداقل معذور ميدارم. این را بپذیرم که ديگران هم فكر دارند و با فكرشان به اين نتيجه رسيدند. يعني ما باید دعوت به حقّ بكنيم ولي تعدد و تكثّر را هم بپذيريم. به اين معنا كه انتظار نداشته باشيم هر چيزی که ما فكر ميكنيم ديگران هم فكر كنند و بپذيرند و اگر نپذیرفتند زمین و زمان را به هم بریزیم.
لیک دعوت وارد است از کردگار با قبول و ناقبول ما چکار
وخلاصه مواظب باشیم خودمان را بجای خدا و پیامبر(ص) نگذاریم، یک مقداری هم بگذاریم خداوند در قیامت هر تصمیمی دارد بگیرد.
صفیر: آیا قرآن هم به این موضوع اشاره كرده است؟
دکتر آقانوری: قرآن هم اشاره ميكند و ميگويد تفكر و تأمّل كنيد، تدبّر كنيد حالا همه آنهايي كه تفكر و تعقل ميكنند یا تدبّر و تأمّل ميكنند این طور نیست كه به يك نتيجه واحد برسند بلكه نتايج مختلف حاصل این فرآیند است. بايد بپذيريم كه انسانها داراي اختلاف فكر هستند و اگر ما يك چنين نگاهي داشته باشيم و از طرفي انسانشناسی ما مبتني بر مبانی معرفتشناسانه و دینشناسانه باشد خيلي راحت اختلاف و تنوع را میپذيريم آن وقت اگر دعوت به تقريب و وحدت بكنيم ديگر كسي نميتواند ما را متهم كند كه از عقيدهات عبور كردي. يعني ميتوان گفت همراه با حفظ عقيده و به رسمیت شناختن عقايد دیگران، به وحدت دعوت کنیم. آنوقت دیگر هیچ فرقه و صاحب تفکری نمی گوید یا همعقیده من باش یا هیچ! و به تعبیر شهید مطهری از عنصر یا همه یا هیچ استفاده نمی کند. اساساً یکی از دلداریهایی که قرآن به پیامبر (ص) می دهد و بر آن تأکید هم میکند این است که ای پیامبر عزیز! تو با انواع و اقسام انسانها و عکسالعملها روبرو هستی همه هم دعوت تو را نمی پذیرند از این بابت نگران نباش همه چیز به دست خداست، جوش زیادی نزن، داور نهایی خداست و اگر خدا می خواست همه را هدایت می کرد، همه را امت واحده می کرد، ریشه اختلافها را از بین می برد و دهها تعبیر دیگر که برای ما مسلمانان بایستی درسآموز باشد. ما انسانها باید به جای مسابقه در داوری نسبت به کفر و ایمان دیگران و فرجام اخروی هم نوعهایمان، به قول قرآن در خیرات مسابقه بگذاریم و کرامت را در تقوی جستجو کنیم؛«اِنّ أکرمکم عِندالله أتقاکُم».
صفیر: آقاي دكتر! قرآن كريم به عنوان مهمترين سند وحدتآفرين بين مسلمانان، براي حفظ يكپارچگي امت اسلام بر چه محورهايي تأكيد كرده و در مقابل، چه تصويري از تفرقه و جدايي ارائه داده است؟ اين دو را حتماً قرآن با همديگر پيش برده، قرآن چه تصويري از وحدت و چه تصويري از تفرقه ارائه داده و راهكارهايي كه براي وحدت مورد تأكيد داده چيست؟
دکتر آقانوری: اگر بخواهيم مجموع ديدگاهای قرآن را بررسی کنیم اولاً؛ آيات زيادي وجود دارد كه ابتدا نفي از تفرقه، نفي از اختلاف، نفي از تنازع و نفي از شقاق میکند. برای پرهیز دادن از اينها زياد در قرآن تأكيد شده، از طرف دیگر بر وحدت، همدلي، تعاون، سلم، مودت، اخوت و اصلاح ذات البين تأكيد میکند. در عين اينكه ميگويد تعصب نداشته باشيد، بدبين نباشيد، غيبت نكنيد، تهمت نزنيد و بر نفي مواردي كه موجب ايجاد اختلاف ميشود تأکید میکند؛ به چیزهایی که زمينه ساز وحدت است نیز تاکید میکند مثلا میگوید تعاون داشته باشيد، یا صلح و سلام داشته باشيد: «وَ إن طائفتانِ مِنَ المُومنینَ اقتَتَلوا فأصلِحوا بینهما». و حتی برای رفع تنش بیشتر، دستور جنگ و قتال هم می دهد و میگوید اگر یک گروه زیر بار صلح نرفت و تجاوز و طغیان کرد با آنها بجنگید تا به امر خدا و صلح و سازش روی بیاورند؛ حالا از جميعتهای كوچك مانند خانواده که برای رفع نزاع خانوادگی دستور می دهد که مثلا از طرفین نزاع حَکَم معرفی کنید، تا جمعيت بزرگ بیرون از خانواده در قالب یک طایفه و قبیله و مذهب. نكتهاي که باید دقت كنيم این است که به نظر ميرسد قرآن از تفرُّق و دسته دسته شدن مسلمانها و جنگ و نزاع و شقاقهايي كه به جدايي مسلمانان منجر ميشود مطلقا جلوگيري ميكند؛ امّا از اختلافات فكري چطور؟ آیا مانند نزاع و شقاق از این نوع اختلافها هم نهی میکند؟ به نظر میرسد نهی در این مورد متفاوت از نهی از شقاق و تفرق باشد. جلوگيري از اختلاف به اين معنا كه ميگويد: «ولا تفرقوا» يا: « وَ لاتكونوا كالذينَ تَفرَّقوا و اختَلفُوا مِن بَعد ما جائَهُمُ البَیناتِ». و یا: « و ما تَفرَّقوا إلا مِن بَعدِ ما جائَهُمُ العِلمُ بَغیاً بَینَهُم». احساس ميشود كه این اختلاف نهی شده بعد از آمدن «تبيّن» و علم، و از روی بغی است، در اینجا اختلاف از روي بَغي و لجاجت و ستم ممنوع شده است نه اينكه اختلاف بدون بغي و لجاجت، يا اختلافي كه به هر حال نتيجه طبيعي فكر است، مطلقا نهی شده باشد. قرآن براي مديريت اختلافات، طرح و انديشه دارد براي مديرت اختلافات میگوید بَغي نكنيد، بدون علم حرف نزنيد، جاهلانه سخن نگویید؛ از طرف دیگر محورهايي ذكر ميكند: « أطيعوالله وأطيعوا الرَّسولَ». اطاعت خدا و رسول(ص) كنيد . یا می فرماید: «و اعتَصِمُوا بِحبلِ الله». به ريسمان الهي چنگ بزنيد؛ خب اين حبلالله چیست؟ بيشتر مفسرين شيعه و سنّي قدر مشتركشان اين است كه حبل الله يعني قرآن که متن اسلام است. حضرت علي(ع) ميفرمايد: « إنما انتم إخوان في دين الله»، يعني شما بر محور دين خدا، برادرید و باید بر چنین محوری وحدت و همدلی داشته باشید.
صفیر: یکی از آيات قرآن كه میتواند دستمایه وحدت و همزیستی مسالمتآمیز باشد، آیه: « فبشر عباد الذين يستمعون القول فیتبعون احسنه» میباشد، نظر شما چیست؟
دکتر آقانوری: به نظر می رسد، این آیه همراه با آیه: « ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعطة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن»، ميتواند اختلافات را مديريت ميكند يعني ما بر اساس وظيفهای كه قرآن ارائه كرده بايد جدالمان جدال احسن باشد. حتی به حضرت موسی میگوید با فرعون با قول لیّن سخن بگو: « اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى» ( طه /43). با این آیات، قرآن قصد مدیریت اختلافات، نفي بَغی و نفي کلام و کردار جاهلانه و متعصبانه را دارد. عرض کردم قرآن هيچگاه نگفته اختلاف نداشته باشيد حتی مثلا جدال نکنید چون امكان ندارد انسانها اختلاف نداشته باشد؛ انسان اگر اختلاف نداشته باشد، ديگر انسان نيست بايد بگويي مثلاً فرشته است! انسانها به دلیل عقول مختلفشان دارای اختلاف هستند. در برخی از آیات كه نازل شده و با هدف و قصد دلداري پيامبر است، چنین آموزهای را ملاحظه می کنیم ميگويد ای پیامبر با اين انسانها که سركار داري هواهاي مختلف دارند، فكرهاي مختلف دارند، عجول هستند، مَنوع هستند، ظَلوم هستند. خلاصه به چیزی که خو گرفتهاند به راحتی از دست نمی دهند و بیشترشان چموش هستند. يك جا ديدم كه شمس تبريزي به شخصی که ادعا میکرد من تا حالا با خانمم اختلاف پیدا نكردهام، هيچ اختلافي با همديگر نداريم و هيچ بگومگويي با هم نداشتهايم می گوید: هر دو نفرتان منافقيد برای اينکه نميشود دو نفر باشند كه هيچ اختلافی نداشته باشند، شما از همديگر پنهان ميكنيد، از هم رودربايستي داريد.
صفیر: در قرآن هم صريحاً اشاره كرده است: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (الحجرات/13).
دکتر آقانوری: بله اتفاقاً این هم یکی از مواردی است که به ما آموخته شده و این نوع اختلافات را سنت و خلقت و از آیات الهی میداند. اختلاف شعوب و قبائل و اختلاف افكار و سليقهها از جمله واقعیتهایی در جامعه بشری است که قرآن آن را به رسمیت شناخته است.
صفیر: البته اختلاف شعوب و قبائل به اختلاف فكري هم میرسد.
دکتر آقانوری: بله! مرحوم علامه اتفاقاً همين را ميگويد. خود اختلاف مزاجها و حالت فیزیکی ممكن است منجر به اختلاف استعدادها بشود و به هرحال قرآن اين ادب ديني را ياد ما ميدهد که باید اختلاف را تحمل کرد.
سوال: قرآن در مورد وحدت با ديگر اديان چه ديدگاهی دارد؟ آیا نگاه مثبتی دارد؟
دکتر آقانوری: منظور شما از نگاه مثبت يعني چه؟ اگر بگوييم كه با پیروان اديان دیگر مناسبات خوبی داشته باشیم، که به پيامبرش دستور ميدهد باید مناسبات تو با صاحبان اديان دیگر، مناسبات حسنه باشد به گونهاي كه جذب دين جديد و حقّ بشوند و بپذيرند كه ديگر دين جديد و کاملتری آمده است. امّا اگر بخواهيم بگوييم اديان ديگر را به رسميت شناخته اين جاي بحث مفصلی دارد که باید در جای خود به آن پرداخت.
صفیر: در قرآن آمده است: « مصدّقاً لما بين يديكم» يعني خطاب به اهل كتاب ميگويد این قرآن و پيامبر چيزي را که در دست شما هست تصدیق میکند؛ این نشان از نگاه مثبت به ادیان دیگر نیست؟
دکتر آقانوریآقانو: بله، در اصول كلّي بالاخره همه به یک سرچشمه ميرسند و به تعبیر خود قرآن دين يكي است ولی شرايع مختلف است. چیزی كه قرآن بر آن تأكيد ميكند و ما ميتوانيم تعبير كنيم این است که اديان، شعاعهاي مختلف یک نور و از یک منبع ازلی و الهی برخاستهاند و اینها همانند نور خورشيد هستند. خورشید هم شعاعهای مختلفی دارد، امّا همه نورها به یک اصل باز می گردند. البته بحث تحریفات در ادیان و اینکه از چه نوعی بوده و مصادیق آن کدام است جای بحث دیگری دارد.
صفیر: پس آياتي كه به شدت اهل كتاب را توبيخ مي كنند چيست؟
دکتر آقانوری: توبيخهاي اهل كتاب ناظر به رفتارها و لجبازی آنان پس از تبیُّن است. می خواهد بگوید چرا كساني كه فهميدند راه جديدی که قبلاً در كتابهاي آنها نشانههای آن آمده را قبول نمی کنند؟! به نظر ميرسد نوع برخورد قرآن در قالب توبیخ، در برابر رفتار خصمانه و لجوجانه و عناد برخی از سخنگویان حامیان آنهاست. پیامبر(ص) با اهل کتاب در مدینه مباحثه و احتجاح و مباهله داشت اما مقاتله نداشت بلکه با آنها پیمان هم بست.
صفیر: از پيامبر اسلام به عنوان مهمترين محور و شخصيت وحدت آفرين جهان اسلام نام ميبرند. رفتار و سیره پيامبر(ص) را در حفظ وحدت بین مسلمانان، چگونه ارزيابي مي كنيد؟
دکتر آقانوری: برجسته ترین روش و سيره پيامبر(ص) همان اخلاق کریمانه و بزرگوارنه و به تعبیر قرآن خُلق عظیم اوست: « لو کُنتَ فَظَّا غَلیظَ القَلبِ لانفَظوا مِن حَولِکَ». پيامبر(ص) رسالتش اين بود كه به دين جديد، با نرمي و ملاطفت و ملايمت دعوت کند و عواطف انساني مختلف را در نظر بگيرد. و لذا قرآن بسیار از پیامبر(ص) تعریف میکند تا جایی که ميگويد ما اينقدر از تو هدایت مردم را نخواستيم که تو خود را زجر دهی: « لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» ( الشعراء/ 3). مقداری ملاحظه خودت را هم بکن! در فتح مكه يكي از صحابه به نام سعد بن عباده خطاب به مشرکان مکه که شکست خورده بودند ميگفت: « اليوم يوم الملحمه» یعنی امروز روز ملحمه و روز سختي است و نوبت ماست که به حساب شما مشرکان برسيم ولی پيامبر(ص) جلوگيري كرد، نصيحتش كرد و گفت به جای اين شعار، شعار: «اليوم يوم المرحمه» سر دهند. در تاريخ آمده: در یکی از جنگها یکی از مشرکان، با پيامبر (ص) درگير شد و ظاهراً با شمشير خود به ظاهر بر پیامبر (ص) مسلط شد و اشراف پيدا كرد. به پيامبر(ص) گفت: چه کسی تو را از دست من نجات ميدهد؟ پيامبر(ص) فرمود: خداي من! تا رفت ضربهاي به پيامبر بزند خورد زمين و پيامبر(ص) بلند شد و فرمود: حالا چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟ گفت: كَرَم و لطف و رحمت تو! ببینید، دشمنان اسلام هم می فهميدند كه پیامبر اسلام خيلي اهل كَرَم و لطف است و سرّ موفقيت پيامبر نیز همین بود. از طرف دیگر علاوه بر خلق عظیم و نگاه طبیبانه به دیگران تلاش پیامبر اين بود كه در عين حفظ جايگاه برخي از قبائل و حفظ برخي از سيره و روشهايي كه جا افتاده، با حميّتها و تعصبات جاهلي هم مبارزه كند. البته جنگهای قبیلهای خودش از عوامل مهم اختلافات بود؛ لذا اولين اقدام پیامبر در ابتدای ورود به مدينه بستن پيمان نامه و منشور وحدت بين همه قبائل به محوريت خودش بود. میتوان گفت از نگاه پيامبر، پيامبر بايد محور باشد، حرف حق بايد محور باشد، حميّت نبايد باشد، اخلاق محوري بايد باشد. با این روشها و مراكز اجتماعي كه هويتي به كلّ مسلمانها بدهد، زمينههاي ايجاد وحدت را آماده کرد مانند مسجد با اذان و قبله واحد. يعني محورها و مراكزی ايجاد كرد که باعث وحدت میان مسلمان شد. اساسا به پیامبر(ص) باید گفت پیامبر وحدت، پیامبر رحمت و پیامبر صلح و سلام پیامبر شفقت و مهربانی و مدارا؛ پیامبری که در حال مداوای زخم هایی که بر اثر اذیت مشرکین به او وارد شده بود می گفت «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»! خدای من، قوم من نمیدانند آنان را هدایت کن!
صفیر: رفتار پيامبر اسلام با پيروان ديگر اديان چگونه بود؟
دکتر آقانوری: با آنها هم پيماننامه امنیتي و قرارداد تنظیم مناسبات متقابل بست. يعني در واقع مسلمانها در كنار هم و غير مسلمان در اين پيماننامه شريكاند و هيچكس را هم مجبور نمیكرد. در همين پيماننامه ميگويد كه مسيحيها و يهوديها هم حق دارند به دين خودشان پايبند باشند فقط يك سري شرايط بود كه همكاري با دشمن نكنند. يعني به رسميت پذيرفت که آنان هم در جامعه اسلامي حضور داشته باشند. با اينكه پيامبر(ص) صاحب قدرت بود و ميتوانست همه را از قلمرو اسلامی بيرون كند، ولي آنان و حق شهروندی آنها را به رسميت شناخت و با آنان پيمان بست. در مواردی هم که روابط پیامبر (ص) با آنها تیره شد تقصیر خود آنها بود که نقض پیمان می کردند و با پیامبر (ص) و مسلمانان خدعه و نیرنگ می کردند نمونه آن خیانت های برخی از یهودیان آن زمان بود.
صفیر: یعنی پيامبر(ص) در اینجا به ديد انسانی و نه به دید مذهبی به همه نگاه كرده بودند.
دکتر آقانوری: غير از اين نگاه، اصلاً پيامبر، پیامبر(ص) اجبار نبود، «لا اكراه في الدين»، يعني با اجبار نميتواند كسي را به دين جدید دعوت كند. پيامبر ميخواست قُلوب را تسخير كند. تدین یک امر قلبی و باطنی است يعني كسي که ايمان میآورد نباید ايمانش مثل ايمان اعراب منافق نباشد: « قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ » ( الحجرات / 14). خيلي از اعراب و بنياميه آن زمان، ايمان در قلبشان رسوخ نکرده بود. پیامبر عقایدی را که بر اساس اجبار شکل بگیرد نمی خواست. زیرا در جامعهاي که وحدت، و امنیتی كه بر اساس زور باشد ثمرهاي ندارد و ماندگار نیز نخواهد بود.
صفیر: به نظر شما عوامل تقرقهانداز كه پيامبر(ص) و در ادامه ائمه(ع) با آن مبارزه ميكردند چه چيزهايي بود و از كجا نشات ميگرفت ؟
دکتر آقانوری: يكي از عوامل مهم زمينهساز تفرقه نوع نگاه به انسانها و عقاید آنها است؛ نگاه بدبینانه و نگاه از روی تعصّب تغيير نگاه به مومنين تغيير نگاه به جامعه اسلامي و افراد و باورهای آنها. در عصر حضور ائمه (ع)، جامعه دارای افكار مختلف بود؛ به غير از شیعیان و اصحاب خاصي كه اطرف ائمه(ع) بودند مابقی مخالف اهلبيت بودند البته با شدت و ضعفی که در مخالفتشان وجود داشت. هر چند به نظر بنده در میان گروههای فکری و مذهبی و نه البته جریانهای سیاسی و حزبی، عنصری به نام عناد با اهل بیت(ع) نداشتیم. نهایت اینکه در جرگه مذهب شیعه نبودند اما معاند و دشمن نبودند؛ ولي اهلبيت(ع) ميخواستند نگاه اصحابشان را تعدیل كنند یا نگاه ديگر مسلمانها را نسبت به همدیگر عوض كنند. مثلا بعضی از اصحاب به امام صادق(ع) ميگويند ما شاقول یا معيار و ميزان گذاشتيم و با آن، ايمان و كفر افراد را ميسنجيم. امام(ع) میفرمود چطور سنجيديد؟ میگفتند: هر كسي ما را قبول دارد مومن است و هر كسي ما را قبول ندارد، يعني در سلك ما نیست ميگوييم مومن نیست و کافر است. امام (ع) میگفتند: ما اين گونه نيستيم. و با این نوع نگاه مخالفت میکردند.
صفیر : اين معيار و سنجهها از كجا نشأت ميگرفت؟
دکتر آقانوری: اين نگاه در جامعه اسلامي رایج بود. در واقع رقابتهاي مذهبي، فكري و فرقهاي چنين نگاهي را ايجاد كرده بود چون هر مذهبي و صاحب هر مذهبي ميگفت فكر من و ديدگاه من حق محض است و ديگران باطل، پس هر كس مخالف من است بايد تغییر کند. به ویژه اینکه در مواردی گروههای مذهبی کارکرد حزبی و سیاسی هم به خود گرفته بودند؛ منتها ائمه(ع) اينگونه نبودند؛ ائمه ميگفتند كه اگر اينطور باشد ما هم بايد نسبت به شما يك ديد دیگری داشته باشيم چرا؟ چون شما مثل ما كه نميتوانيد باشيد و پيامبر(ص) هم بايد نسبت به ما این نگاه را داشته باشد چون ما هم نمیتوانیم مانند پیامبر(ص) باشیم. روايت از امام صادق (ع) داريم كه: « لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً»، اگر مردم میدانستند كه خدا چگونه خلق را آفریده يعني اگر میفهمیدند انسانها داراي افكار مختلفند و هر كسی در ذهن خودش به يك نتيجهاي رسيده و به آن نتيجه عشق ميورزد ساختار ذهنی افراد مختلف است « ما یلم احد احدا» هيچ كس دیگری را ملامت نمیکرد. این درسی است كه به اصحابشان ميدادند. سخن امام اين است كه ايمان درجه دارد، بعضي نُه سهم دارند، بعضي هشت سهم و بعضي هفت سهم دارند و بعد ميگويد صاحب نه سهم نبايد به هشت سهمي طعنه بزند و... صاحب دو سهمي هم نبايد به يك سهمي طعنه بزند. اين بهترين روش برای حفظ وحدت است اگر اين مبنا بین مسلمانها اعم از اصحاب ائمه و ديگران حاکم ميشد ديگر لازم نبود كه همديگر را نفي كنند یا اهانت كنند. اين مبنا وقتي درست شود و نگاه انسان شناسانه و نگاه دين شناسانه تغيير كند آن وقت ديگر من براي ترويج عقايد خودم به ديگري توهين نمیكنم چراکه روش اهلبيت(ع) اينطور بود. شواهدی داریم که بعضي مواقع بعضيها فقط به خاطر رفتار اهلبيت(ع) ايمان آورده و مسلمان ميشدند. پیام اصلی اخلاقی و دینی اهل بیت این بود که: « كونوا لنا زینا ولا تكون علینا شينا »، موجب زينت ما باشيد و موجب وهن و ننگ و عار ما نباشيد. يا ميگويند كه اگر شما اين كار را بكنيد ميگويند: «هذا جعفري». با مخالفان اگر رفتار بد داشته باشيد مخالفان ميگويند اين تربيت شده جعفر بن محمد (ع) است آن وقت مكتبتان خدشهدار ميشود. و لذا الآن هم به نظرم اگر واقعاً كسي بخواهد مكتب امام جعفر صادق (ع) و مكتب اهلبيت را ترويج كند بايد رفتار آنها را داشته باشد با دعوا، فحش، سبّ، لعن و اهانت و حتّي تظاهرات زيادي و نماد درست كردن و يك نوع مراسم خاص ايجاد کردن نمیتوان تبلیغ و ترویج و تقویت مذهب کرد. برای ترویج مناسبتر این است که تمايز، تمايزات اخلاقي باشد، اگر شيعيان، شيعيان اخلاقي باشند شيعيان سلوكي باشند همانطور كه اهلبيت گفتند اهل ورع و اجتهاد و اهل خردورزي و اهل توجه و مهرباني و مردمداری و متانت و صبوری باشند اين صفات و ويژگيهاي اخلاقي خود به خود باعث ترويج وحدت میشود. چرا ما امروزه شاهد گسترش برخی نحلهها و حتی فرقههای ضاله و بی مبنا هستیم؟ به نظرم یکی از دلایل اصلی این است که آنها از عنصر اخلاق و رحمت و مردمداری و مهربانی و جاذبههای تربیتی بهرهبرداری می کنند با این که ریشهدار نیستند. اخلاق و رحمتی كه اهلبيت(ع) ما بر آن تأكيد بسیار میكردند، اما دیگران که خود را شیعه نمی دانند بدان عمل مي كنند و لذا به نتيجه هم ميرسند. خلاصه اینکه باید هشدار امام علی(ع) را جدی گرفت که «مواظب باشید دیگران در عمل به قرآن و پیام قرآن بر شما سبقت نگیرند». ما برای جبران این نقیصه با بعضي كارهايمان می خواهیم کار را پیش ببریم، مثلاً فقط مراسم جدید ايجاد میكنيم یا تظاهرات خاصي ايجادمیكنيم، دهه ایجادمیکنیم و هفته ايجاد كنيم؛ با این حال به دلیل دور بودن از عمق اخلاق اهل بیت، نمیتوانیم به مطلوب واقعی برسیم. البته معلوم است که مشکل عمل به رسالت اخلاقی بیشتر است، اما اگر بخواهیم کار پیش برود، چاره ای جز آن نداریم.
صفیر: با توجه به اینکه زمان ائمه(ع)، زمانه تشتت آراء و اختلافهای فرقهای بود، ائمه(ع) برای حفظ وحدت اسلامي و ترويج معارف ناب اسلامي چه مشکلاتی داشتند؟
دکتر آقانوری: اگر بخواهیم مشكلات ائمه در عصر حضور را تقسیم بندی کنیم، باید بگوییم مشكلات ائمه، يك سري داخلي و درونگروهی بود و يك سري مشكلات بيرونی چه در حوزه فکری و چه سیاسی بيروني. سیاسی به اين معنا كه حاكمان و طرفداران حاکمان با انگيزههاي سياسي براي ائمه (ع) موانع ايجاد ميكردند و بسیاری از موارد تقيّه ائمه هم در همین زمینه بود. يك سري موانع و مشکلات هم داخلي یعنی مواضع فكري و ادعاهای خارج از ظرفیت بود كه به نظرم خيلي مهمتر بود. اين مواضع و حرکات باعث ايجاد مشكلات فكري شده بود که هم درون خانواده اهلبيت بود مانند اختلاف اصحاب و ظهور اختلافات و فرقههای دروني شيعه، و از طرف دیگر موانع و مشكلات فكري بيرون فرقهاي و چالشهايي كه با صاحبان فرق و مكاتب ديگر غيرشيعي داشتند. اگر بخواهيم بگوييم چگونه اين موانع را پشت سر ميگذاشتند میتوان گفت حجم زيادي از تقيّه ائمه(ع) مربوط و معطوف به اين موارد فكري داخلي بود. بعضيها فكر ميكنند تا اسم تقيّه ائمه ميآيد ناظر به خلفاي عباسي يا خلفاي اموي است نه! بعضي از موارد از تقيه ائمه ناظر به اقوام و اصحابشان بوده است. البته یکی از مهمترین نشانههای کارهای اعجازآمیز آن بزرگان، این بود که با همه این مشکلات و موانع، توانستند مکتب خودشان را در متن جامعه مطرح کنند و میراث به این عظمت و غنیی را از خود به جا بگذراند.
صفیر: میتوانید مثالی بزنید؟
دکتر آقانوری: مثلاً مواردي بوده كه اصحاب ائمه(ع) عليه رقبای فكري یا خلفا خيلي تندروي ميكردند و موجب مشکلاتی برای ائمه و خودشان می شدند، روایتی از امام داریم که امام می فرمایند: در آخرت برخی را به جرم قتل به جهنم می برند و چون طرف مورد عذاب می گوید من که قتلی را مرتکب نشدهام به او می گویند درست است که تو مستقیم کسی را نکشتی اما سخنی گفتی و یا کاری کردی که موجب قتل برادرت شدی یعنی تو هم در قتل او شریکی. ائمه گاهي مواقع در مقابل کارهای تندروانه و حرفهای احساسی برخی از شیعیان و علویان عکسالعمل نشان می دادند و جلوگیری می کردند. من احساس ميكنم حتی حرف دلشان را در بابر آنها هم نميزدند و تقیه می کردند. به هر حال این افراد را چه زیدی بنامیم و چه غالی و چه از دیگر منسوبان به ایشان، مشکلاتی از ناحیه آنها متوجه اهل بیت(ع) بوده است.
سوال: موانعی که بیان کردید مصدايقش را ميتوانيد ذكر كنيد كه بيشتر با آن آشنا شويم؟
دکتر آقانوری: همینها که گفتیم خودش مصداق بود به هر حال در مورد موانع سياسي و موانع حكومتي چه در زمان بنياميه به عنوان رقباي اصلی و دشمنان پرانگیزه اهلبيت و چه در زمان بنيعباس كه خود را جزء بنيهاشم يا جزء خانواده اهلبيت ميدانستند. اگر چه از بنی امیه چیزی کم نداشتند تا جایی که یکی از علویان گفته بود: «یا لیت جور بنی مروان عادلنا یا لیت عدل بنی العباس فی النار». به هر صورت از روز اول اهلبیت تحت فشار، اجبار و جو خفقان دستگاه حاکمه بودند. البته با شدت و ضعف. امّا در مورد موانع داخلي يك سري فرقهها بودند از جمله فرقهاي به نام مرجئه که در رابطه با انحرافات سياسي یا در باب ايمان و رابطه ايمان و عمل حرفهايي ميزدند كه خود به خود موجب لااُباليگري ميشد. همچنین عدّهاي به نام خوارج بودند كه حركات و حرفهاي آنان پيامش خشونتطلبی بود. در این میان عدّهاي خيلي عقلگرا و بیتوجه به ظواهر دینی بودند مثل بعضي از معتزله و عدّه دیگری نیز، از اهل حديث بودند به نام حَشويه. و گروههای همسو با اهلبيت(ع) رسالت اصليشان جلوگيري از این انحرافات مختلف و تبيين شريعت بود. شاید بتوان گفت حجم زيادي از انرژي اهلبيت معطوف به جلوگیری از انحرافات كلامي همين گروهها و یا انحرافات در حوزه مسایل شریعت بود. بسیاری از روایات رسیده از اهل بیت ناظر به چنین فضایی است.
صفیر: از جمله مهمترین این گروه ها میتوان از غالیان نام برد؟
جواب: به تعبير حضرتعالي از همه مهمتر غاليان بودند چون در جامعه به اسم اهلبيت و به بهانه معرفي جایگاه اهلبيت گاهی ویژگیها و مناقبی را مطرح می کردند كه ضربه و مصيبتش برای اهل بیت از همه بيشتر بود. علاوه بر آنها گروههای دیگری كه تحت لوای اهلبیت و شیعهگری فعال بودند با خود این بزرگوران مشکل داشتند. اینها ضرباتشان بسیار بیشتر بود؛ زیرا برخی در جامعه فکر میکردند لابد خود اهلبيت ميخواهند این حرفها را بگويند. شواهدی داریم که خلفای عصر اهل بیت نیز از اینکه این حرفها به نام اهل بیت گره بخورد بدشان نمی آمد. در جامع احاديث الشيعه هست كه به ابوحنيفه مي گويند حديث غدير را قبول داري؟ ميگويد بله من حديث غدير را قبول دارم ولي به اصحابم گفتم كه خيلي روی حديث غدير مانور ندهيد چون عدّهاي خيلي غلو میکنند. احساس ميشود این موانع داخلی و برخی گزافهگوییها درباره آن بزرگان، پذيرش جامعه نسبت به اهلبيت را كمرنگ كرده بود. متأسفانه غالیان ميراث و فرهنگشان را طوری در متون ما جا زدند كه شناختش هم بسیار مشكل شده است.
صفیر: با توجه به اينكه در زمان اهلبيت(ع) گروههاي مختلف غیر شیعی در جامعه حضور داشتند، رفتار و برخورد ائمه(ع) با اهل تسنن و صاحبان مذاهب چگونه بود؟
جواب: اگر بخواهيم رفتار اهلبيت (ع) را در این باره اجمالا تبيين كنيم همين اندازه کافی است كه بگوییم امامان مکاتب فقهی اهل سنّت یعنی مالكي، شافعي و حنفی و.. با اهلبيت ارتباط و مناسبات خوب و عمیقی داشتند این ارتباط یا اخذ حديث بود یا ارتباط شاگردي. همين اندازه كه امامان فقهي اهل سنّت اين همه تعريف و تمجيد از اهلبيت به ويژه نسبت به امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) داشتند، حكايت از اين دارد كه امامان(ع) با اينها رابطه اجتماعی و عاطفی و اخلاقي خوبي داشتند؛ گرچه از نظر فكري با هم بحث هم ميكردند. آنها كه به محضر امام ميآمدند امام تُشكش را برای آنان پهن ميكرد و به احترام آنها بلند ميشد ولي در عين حال در مورد مباني فكري و فقهي ابوحنيفه و بقیه مانند قياس، و دیگر منابع استنباط، ملاحظات و نقدهایی داشتند که اين خود حكايت از ارتباط مثبت و حسنه دارد. به نظر ميرسد نگاه اهلبیت به اينها به عنوان آدمهاي معاند نبود، حتی ابوحنيفه در زمان خلافت عباسي به خاطر حمايت از علويان و اهل بیت و قيامهاي آنان كتك خورد و منجر به كشته شدن او هم شد. حالا اگر بخواهيم یکجوری تعبير كنيم و درِ باغ شهادت را خیلی تنگ نکنیم بايد بگوییم: شهيد ابوحنيفه، مثل زید شهید، یحیای شهید و با سریالی که از قیام مختار ترسیم شد بگوییم: مختارِ شهید.
صفیر: محورهاي وحدت از ديدگاه و سیره اهلبيت(ع) چه بودند؟
دکتر آقانوری: اگر بخواهيم در مجموع بگوييم باز هم تأكيد ميكنم که اولين محور، محور اخلاق بود رعایت موازین اخلاقی با مخالفان؛ ما اگر در روايات اهلبيت جستجو كنيم و صفات شيعه را از نگاه آن عزیزان بازگو کنیم عمده ويژگيهاي مورد انتظار برای شيعیان را ویژگیها و فضایل اخلاقی مییابیم. رسالت اهلبيت(ع) ساختن يك جامعه اخلاقي و ایمانی بود؛ اگر فرآيند جامعه یک فرایند اخلاقي باشد و افراد آن به تعبير امام باقر (ع) ـ كه در ذيل آيه « قولوا للناس حسنا» فرمودند ـ با دیگران برخورد نيكو داشته باشند و به گونهاي رفتار کنند که دوست دارند با خودشان همانگونه رفتار کنند؛ در این صورت جامعه به سمت وحدت و همدلی میرود. از طرفي در سيره اهلبيت تأكيد بر شركت در مراسمهای اجتماعي و ديني، در آن عصر و زمان بوده است. در زمانی که اکثریت مطلق از آنِ اهل سنت بوده امامان شیعه به پیروان خود دستور شرکت در نمازهای جمعه و جماعت و دیگر تجمعات مسلمانان میدادهاند و این ظاهر سازی تنها هم نبوده که مثلا پس از آن بیایید و در خانه قضا کنید. این حاکی از عنایت ایشان به امت واحده می باشد. البته مسلم است که امامان تمام تلاش خود را براین قرار داده بودند که امت اسلامی را بر محور قرآن و سنت پیامبر(ص) جمع کنند و بنیانهای امت واحده اسلامی و جامعه مترقی و اخلاقی را بر پایه آموزههای قرآن و سنت پیامبر(ص) ترویج کنند. اینکه تا چه اندازه تلاش آنها قرین موفقیت بوده و چه اندازه مخاطب حرف شنو داشتند مطلب دیگری است.
صفیر: خود حضرات معصومان همين كارها ـ شرکت در جمعه و جماعت ـ را انجام میدادند؟
دکتر آقانوری: بله خودشان هم عنایت به انجام این کارها داشتند. برای نمونه حضرت علي (ع) در آن بیست و پنج سال هم در نمازهای جماعت خلفای عصر خود شرکت میکردند در کتب روایی شیعه هم به این مطلب اشاره شده است و امامان دیگر هم اصحاب خود را تشويق ميکردند که در نمازهای جمعه و جماعت و تشييع جنازههاي اهل سنت و دیگر مراسم دینی شركت كنند. بهجزاین، در سيره حضرت علي (ع) است كه به خلفا مشورت ميدهد. ببينيد! گاهي مواقع بحث بيعت ایشان مطرح میشود که مثلاً با توسل به زور و اکراه بوده، ولی در مورد مشورت دادن كه نميتوان گفت اجبار در میان بوده است و اصلا مشورت دادن و پیشقدم شدن در اصلاح امور قضایی، علمی، نظامی و گاهی اجرایی که با زور معنا ندارد. خود حضرت علي (ع) به خليفه دوم مشورت میدهد كه اين كار را بكن یا نکن و مشاوره حقوقي و مشاوره نظامي میدهد برای مثال به خلیفه دوم میگوید تو در خط مقدم جنگ شرکت نکن تا دشمن نفهمد که خلیفه مسلمانان در جنگ حاضر شده و به وسیله کشتن خلیفه همه سپاه اسلام از هم گسیخته شود؛ این جمله خیلی مهم است که خلیفه دوم بارها میگوید: «لولا علی لهلک عمر». سیره حضرت علي (ع) خيلي جالب است در عین تاکید بر حق و حقوق خودش، امّا از حقّ خود میگذرد و در بسیاری موارد کمک میکند که مشکلات جامعه اسلامی حل شود. این کارها در واقع مربوط به سيره وحدت طلبي ایشان به عنوان وظیفه دینی بوده نه اینکه بنابر مصلحت سياسي باشد. اين وظيفه ديني در نهج البلاغه که همه ما آن را قبول داريم گفته شده است: امام(ع) می گوید این نکته را بدانید هیچ کس از من بر اتحاد و همبستگی امت محمد(ص) حریصتر نیست و می فرماید این کار و رویه را برای رضای خدا و فرجام نیک پیش گرفتهام (نهجالبلاغه، نامه78). آن حضرت بعد از اجحافی که در جریان انتخاب عثمان به عنوان خلیفه بر ایشان شد باز می فرماید: «لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین ولم یکن فیها جورٌ الا علی خاصّه». در اینجا می بینیم همه همت آن حضرت متوجه سامانگیری امور مسلمین بود. حتي در آن لحظهاي كه به دست ابن ملجم ضربه ميخورد، اولین سخنش ـ برخلاف قول مشهور که گفتن «فزت و رب الكعبه» توسط ایشان است ـ این است که: قاتل را بگيريد كه فرار نكند؛ این به این دلیل نیست که از قاتل انتقام بگیرند بلکه به این دلیل است که مانند قضیه قتل عثمان، دودستگی و تفرقه و مسلمان کشی راه نیفتد و مبادا فردا عدهای برای خونخواهی علی(ع) به پاخیزند و دوباره به بهانه جدید، جنگ بین مسلمانان شعلهور شود. و به خاطر اينكه بفهماند كه اي مسلمانها نکند به واسطه اینکه يك نفر از خوارج من را كشته، جنگ طایفهای و فرقهای راه بیندازید و بگوييد علي را آن فرقه كشت و آتش فتنه را میان خودتان روشن کنید. حتی حضرت علي(ع) با فرض گفتن «فزت و رب الكعبه» هم به فكر خودش نبود بلکه در آن لحظه هم به فكر رستگاري جامعه بود. ديگر ائمه(ع) نیز اولاً تأكيدشان بر ساختن شيعياني اخلاقي بود كه رفتارشان متناسب با مكتب باشد. يعني رفتارشان به گونهاي باشد كه در ترويج مكتب بكوشند. ببینيد! بعضيها ميخواهند عقايد را با احساسات و عواطف درست كنند الان هم همین طور است؛ قصد ترویج عقائدي را دارند که با عواطف ايجاد شود يا با منكوب كردن عواطف ديگران همراه باشد. واقعیت امر این است که عقيده با عواطف و منکوب کردن دیگران پيش نميرود؛ عقيده بايد با عقل و تدبير و برخورد نيكو كه طرف مقابل جذب بشود ملازم شود؛ احساسات و عواطف بدون پشتوانه های عقلی و منطقی برای بقاء تضمین ندارد.
روایتی در كتاب العشرة وسائل الشيعه است که اگر همه ما شيعيان جمع بشويم و واقعا به این روایت فقط عمل کنیم، روايتي ديگر نمي خواهیم. اين روايت در رابطه با نوع برخورد و مواجهه با دیگران است، اين کلام امام صادق (ع) ناظر به زماني است كه رقابت فكري با مكتب اهلبيت اوج گرفته بود، يعني مكاتب فقهي و كلامي شكل گرفته بود و گروههاي مختلفي در جامعه بودند. معاویه ابن وهب ميگويد به أبي عبدالله(ع) گفتم: « كَيْفَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا وَ بَيْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَيْسُوا عَلَى أَمْرِنَا؟ فَقَالَ تَنْظُرُونَ إِلَى أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُونَ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ يَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ يُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ يُؤَدُّونَ الْأَمَانةَ إِلَيْهِمْ»( وسائل الشیعه12: 6). سوال این صحابی از امام صادق(ع) این است که ما با ديگران چگونه معامله كنيم؟ ديگران اعم از رقباي فكري و در بین اين رقباي فكري ممکن است معاند هم باشد، دشمن هم باشد؛ البته مسحتضريد كه هر مخالفي كه معاند نيست. عناد با اهل بیت ویژه گروه و حزب خاصی بود هرچند برخی از افراد خارج از این احزاب نیز گاهی مؤید بودند در هر حال آن زمان عمدتاً دشمنان اهلبيت، خوارج و بنياميه بودند. ناصبي هم كه در روايت ما نام برده شده كساني نبودند كه صرفاً مخالف و یا از رقبای فکری اهلبيت بودند یا شيعه نبودند بلکه ناصبيها كساني بودند كه بغض اهلبيت را داشتند و بغض اهلبيت(ع)، دين و تديّن شان بود؛ والاّ يكي ممکن است مخالف اهلبيت باشد به اين معنا كه حرفشان را قبول نداشته باشد اما دشمنشان هم نبود؛ اينها جزء نواصب نبودند. خلاصه و لُب كلام اين است كه ما با مخالفانمان چگونه تعامل كنيم؟ امام نگفت مخالفتان را سبّ و لعن كنيد و به مقدساتشان اهانت كنيد بلکه گفت همان رفتاری که در میان خودتان رسم است با آنان نیز داشته باشید مانند عیادت مریضان آنان، شرکت در تشییع جنازه و اداء امانت و... يعني همان معامله مسلماني وبارکردن لوازم مسلمانی.
شما ملاحظه کنید که براساس روایات اهل بیت يك مسلمان نسبت به مسلمان چه حقوقی دارد؛ در میان برخی روایات سي حق وجود دارد. اينجا فقط ميگويد مسلمان بر مسلمان و اسمی از شيعه و سني به میان نمیآید. اگر مسلمانان ده مورد از سخنان اهلبيت(ع) درباره حقوق مسلمانی را ادا كنند جامعه ما گلستان ميشود، مدينه فاضله ميشود. اهلبیت تاکید زیادی داشتند که شیعیان ادب جعفري را رعایت کنند؛ بايد با ديگران معاشرت داشته باشيد و در روایت معروفی است که: « كونوا لنا زينا و لا تكون علینا شينا»(وسائل،12: 7) یعنی موجب افتخار ما باشيد و موجب وهن و خجالتزدگی ما نباشيد. امروز و فردا هم ندارد امروزه هم كه اهلبيت در حيات ظاهري نيستند فرقي ندارد چون ما به عنوان سخنگوي مکتب و سیره و سخنان آنها هستيم ما به عنوان حامل پيام و مروّج پيام آنها هستيم. شخصيت بزرگواري كه ميخواهد الگوي هدايت جامعه باشد پیروانش بايد به گونهاي رفتار کنند که بگويند آن شخص شاگردهاي خوبي تربيت كرده است. آن بزرگان که رسالت خودشان را در تبین وظایف ما و اتمام حجت انجام دادند اگر مشکلی باشد و جاذبه ای ایجاد نکند مشکل ماست. يكي از مصداقهاي بی ادبی شامل اين اهانتهايي است كه بعضي از ما به مقدسات رقبايمان ميكنيم. پیام اصلی آنها این است كه ميگويد اي شيعيان اگر ميخواهيد مورد رضايت ما باشيد كاري كنيد كه محبت ديگران به سمت ما جلب شود؛ حال اگر من بروم با عواطف و احساسات ديگري بازي كنم، توجهی به ملاحظات عاطفي و ملاحظات مذهبي دیگران نداشته باشم و به مقدسات مكتبي دیگران توهين و اهانت كنم؛ با این کارها که نمیتوان جلب محبت کرد؛ اگر خود آن بزرگان اهل خشونت گفتاری و رفتاری بودند، آیا می توانستند این گونه محبوب باشند و مثلا در حدود چهار هزار شاگرد- حال مستقیم یا غیر مستقیم- از میان اهل سنت داشته باشند؟! امام در ادامه حدیثی ميفرماید:« وادفعوا عنا کل قبیح»؛ هر كار زشت و شری را از ما دفع كنيد. يعني كاري نكنيد كه به اسم ما تمام بشود. به راستي آنچه به ما نسبت داده شده نادرست است و ما چنين نيستيم و در كتاب خدا براي ما حقي است، ما با پيامبر خدا خويشاونديم و خداوند ما را پاك كرده و پاك زاده شدهايم اين خصوصيات ماست، مبالغه بيش از اين هم نميكنيم. ما انسانهاي پاك و فرزندان پيامبر هستيم. ما الگوي هدايت هستيم و به جزء دروغگو ادعاي آن را ندارد كه اينطور باشد. مخاطب اهل بیت هم عموم مسلمانان بودند. شما اینگونه احادیث را بسیار می توانید در کتب حدیثی خودمان ملاحظه کنید. مثلاً جامع احادیث الشیعه جلد بیستم که ویژه معاشرت با دیگران است را ببینید، مصادقه الاخوان و خصال و صفات الشیعه شیخ صدوق را ببینید واژه شیعه و شیعتنا را در معجم بحار الانوار جستجو کنید آنوقت می بینید که چقدر بر حقوق مسلمانانی و بر روابط ایمانی و اسلامی تأکید می کنند. این همه دستورات را نمی توان فقط ناظر به وظایف یک عده محدود شیعه در آن زمان دانست بلکه خطاب عمومی بود. بنابراين ما شیعیان با عملکردمان میتوانیم مردم را به اهل بیت جلب کنیم و هم آنها را از اهل بیت دور کنیم.
صفیر: با چه سبك و شيوهای باید رفتار کنیم تا این به هدف دست یابیم؟
دکتر آقانوری: اخلاق، اخلاق، اخلاق؛ يك روايت داريم که به آن ميگويند قاعده زرین اخلاق؛ حال این قاعده چیست؟ جواب این است که: « آنگونه با ديگران رفتار کن كه دوست داري با تو همانگونه باشند». ببیند وقتی به امام هادي(ع) توهين كردند چقدر عواطف و احساسات ما شیعیان جريحه دار شد با اینکه آن اهانت موردی بود و نمی توان آن را به عنوان یک جریان مطرح کرد. یک جوان بی هویت که دنبال شهرت طلبی خودش بود و عددی هم نبود و غلطی کرد. حالا بیش از يك میليارد مسلمان اهل سنت در دنیا هستند که تقریبا سه برابر تمام شیعیان جهان است چرا باید به خود حق بدهیم به مقدسات سه برابر تعداد خودمان توهین کنیم؟! اينها را بايد بزرگان و مراجع در رسالههايشان بنويسند؛ رساله كه نبايد فقط يك سري احكام ظاهري باشد اين هم مطالبه تعداد زیادی از افراد جامعه است و می خواهند وظیفه شان را بدانند. من تعجب كردم وقتی رهبري نظام جمهوری اسلامی اعلام کرد اهانت به مقدسات اهل سنت حرام است و کار بسیار هوشمندانهای هم بود و در حد خودش جلوی بهانه فتنهگران را گرفت. بعضي از شبكهها که هیچ میانه خوبی با نظام ما و تفکر شیعی نداشتند خیلی استقبال کردند، مرموزانه تبليغ ميكردند كه این فتواي جديد شيعيان است اینها می خواستند ثابت کنند که طرد و نفی اهانت پدیده جدیدی در شیعه است در حالی که این فتوای جدید نبود بلکه سیره مستمر اهل بیت(ع) این بود و دیگر علمای قدیم و جدید شیعه هم این نظر را رد نمی کنند. البته بنده لازم است متذکر شوم که بحث ما الان داخلی است شما هم با محور قراردادن اثر بنده که رسالتش تقریب در اندیشه شیعه است به گفتگو نشستهاید. حقیقت این است که اگر بخواهیم بحث را عامتر کنیم از آن طرف مشکلات زیادی مشاهده می شود. برخی از عالمان بزرگ و تأثیرگذار اهل سنت هم در عصر حاضر با اینکه علقه خاصی به وهابیت تکفیری ندارند و مخالف فکری آنها هستند، باز مجال دادهاند که تندروها و تکفیریها سخنگوی آنها شوند و متأسفانه بسیج و حرکت عمومی خاصی که حکایت از دغدغه وحدت طلبی برخی از آقایان باشد ما مشاهده نمی کنیم نمره خیلی از آنها در مقایسه با انتظاری که از آنها می رود نمره قابل قبولی نیست. متأسفانه تبلیغات وهابیهای تندرو روی بعضی از آنها هم اثر کرده و کم ظرفیتی از خود نشان دادهاند، بیش از هزار سال است که دولت هایی با گرایش اهل سنت در عراق حاکماند، هیچ گاه شیعیان جنگ طایفهای به خاطر اینکه دولت مردان آنها سنی هستند به راه نینداختهاند با اینکه اکثریت شیعه بودهاند؛ اما در حال حاضر با انتخابات آزاد دولت از آن شیعیان شده است ببینید برخی از آنها چه سر و صدایی راه انداختهاند. حوادث چندساله اخیر که خیلی هم برای جامعه اسلامی دردآور است نشان داده که ظرفیت و تحمل تقریبی و وحدت طلبی عالمان و بزرگان شیعه کم نیست. امّا به هر حال با توجه به الگوهای بزرگ شیعی انتظار هم بیشتر است.
صفیر: امروزه در جامعه مراسمهای زيادي رواج یافته و روز به روز نیز زیادتر می شود، به نظر شما در زمان حضور امامان(ع) نیز اینچنين برنامههایی بوده است؟
دکتر آقانوری: مسلّم است که ما اينچنین برنامههایی در آن زمان نداشتهايم. در زمان امامان(ع) تنها مراسمی که وجود داشته مرثیه خوانی برای امام حسین(ع) بوده آن هم نه به سبک و سیاق امروز. برای هیچ یک دیگر از اهل بیت نداریم که به این شکل مراسمی گرفته شده باشد. قضیه امام حسین(ع) به علت محوریت آن، که مبارزه با ظلم و ستم بنی امیه بوده و اینکه حضرات معصومان(ع) نمیخواستند راه و هدف امام حسین(ع) فراموش شود، برگزار میشده و تأکید زیادی هم بر آن می شد و هیچ قابل تردید نیست. حقیقتاً آنها با این سیره خود نگذاشتند قضیه کربلا فراموش شود عزاداری آنها به نوعی پرچم مبارزه با بنیامیه و خلفای جور بود. امّا ما براي دیگر اهلبيت هیچ جا سخن و سفارشی برای عزاداری نداریم. البته رابطه ولایی و عاطفی و همدلی با اهل بیت(ع) را کسی منکر نیست. در رواياتی هم كه گفته ثواب زيارت امام حسین(ع) چقدر است من معتقدم در اينها نمي توان ترديد كرد، زیرا هدف بزرگداشت مقام و منزلت ایشان بوده است. خصوصاً زمان بني اميه ميخواستند امام حسين (ع) را در واقع محوری عليه بني اميه قرار بدهند شهادت امام حسین(ع) و یاد آوری آن پرچم، تحریک احساسات علیه حزب منحوس اموی بود و نه عليه گروههاي ديگر اهل سنّت. خوشبختانه همین پرچم تاثیر خودش را گذاشت و از عوامل مهم سقوط بنی امیه شد. امام حسين(ع) ويژه شیعیان نبوده بلکه امام و پیشوای همه مسلمانها بوده است. حركتش هم یک حركت وحدت طلبانه بوده حتی کسانی در قيام ایشان بودند از قبیل حرّ و زهير بن قين که عثماني بودند. عثمانیها کسانی بودند طرفدار متعصب خلیفه سوم بودند. اصلاً بحث شيعه و سنّي در آن زمان به این صورت مطرح نبوده است. در جایی دیدم که امام حسین(ع) به عبدالله بن عمرگفت که اگر پدرت هم زنده بود با من همراهی می کرد. بنابراین قیام امام حسين (ع) در آن زمان با رنگ و بوی شیعی و مخصوص شيعيان نبود و نبايد ایشان را منحصر در شیعیان کرد. البته به نظرم گاهی خيلي افراط ميشود که خودش موجب وهن ميشود، مواردی که با سيره خردورزانه اهلبيت و عقل و ورع تضاد دارد. شما اگر توجه کنید وقتي در اینترنت كلمه شيعه را جستجو كني خیلی از موارد قمه زني و خون را ميآورند شیعه مساوی شده با قمه، زنجیر و نمادگرایی صرف. متأسفانه وقتي ما بر نماد و ظواهر كه به جاي خود نيكوست زیاد تأكيد كنيم، به گونهای ظاهر ميشود كه محتوای اصیل یک ماجرا از محوریت خارج میشود، اينطور نبايد باشد والا هيچ كس منكر اين نيست كه ما اين مراسمها را به عنوان یک نماد و شعار اصیل باید داشته باشيم. اما اگر فتیله را خیلی بالا بکشیم با یک چراغ دودی طرف هستیم. درست است که مغز بی پوست نمی شود اما نباید آنقدر پوست را متورم کنیم که دیگر مغز به فراموشی رود و با دوربین مادون قرمز هم قابل رؤیت نباشد؛ مثل اینکه برخی از زمانها صوفیه آنقدر در برخی ظواهر افراط کردند که تا اسم صوفی را می آوری رقص و سماع و کشکول و تبرزین و چرخ و دلق متبادر می شود!
صفیر: در پايان اگر صحبت خاصی هست بفرمایید؟
دکتر آقانوری: تأكيد من بر اين است كه بايد براي اين بحثها وقت گذاشت هرچند این کارها جرأت و شهامت خاص خود را می طلبد. ممکن است در این مسیر متهم هم بشویم و اسمت را شسنی هم بگذارند! ما اگر در راه وحدت مسلمانها هرچقدر هم تلاش و كوشش كنيم حتی اگر يك عمري را بگذاريم و آبرويمان هم برود باز کم است؛ اگر ما موجب اين شويم كه يك خون كمتر ريخته بشود به نظرم خیلی ارزش دارد. همانگونه که قرآن هم به ما یاد داده که اگر یک نفر بی گناه را بکشی یا موجب کشته شدن او بشوی فرق ندارد گویا همه آنان ها را کشته ای و اگر موجب حیا و زنده ماندن یک نفر بشوی انگار موجب زنده ماندن همه انسان ها شده ای. به نظرم حركت شما کار ميمون و مباركي است و بايد ترويج داده شود، كما اينكه ما در دانشگاه اديان اين كار را مي كنيم. انشاالله ما شاهد این باشیم که كارهاي پژوهشي، تحقيقي و ترويجي در زمينه اتحاد مسلمانها و رفع تعصّبات مذهبی هرچه بیشتر شود تا آن اندازه كه از دستمان برمیآید تلاش کنیم و کار مورد رضايت اهلبيت (ع) هم باشد.
صفیر: خيلي ممنون، لطف كرديد.
|
دانشکده ها دانشکده شیعه شناسی |
خدمات فناوری اطلاعات سامانه جامع آموزش |
درباره ما رسالت و وظیفهی اسلامی فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی است که از قبیل آسیبها و خسارتها جلوگیری و با اقدامات سنجیده، علمی و عملی در رفع و یا حداقل مهارکردن این مشکل تلاش کنند. این رسالت خطیر دانشگاه ادیان و مذاهب را برانگیخت تا اقدام به تأسیس دفتر تقریب مذاهب بنماید و در امر پژوهش در باب وحدت اسلامی گام برداشته، در راه اعتلای امت اسلامی و تفاهیم مذهبی مسلمانان انجام وظیفه کند. |